روز نوشت های من

روز نوشت های من
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

۲۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

پشیمونم

خدا کنه امسال دانشگاه قبول نشم

میخوام سال بعد کنکور ریاضی بدم

من میخوام مهندسی شیمی بخونم

از اول هم هدفم همین بود

نباید سست میشدم

خدایا کمکم کن!

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۸
mahzad mohammadi

افسران - امام خامنه ای(مد ظله العالی) : اگر ملت ایران میخواستند تسلیم شوند و با آمریکا مذاکره کنند پس چرا انقلاب کردند؟ / ملت ایران انقلاب کردند برای اینکه از زیر یوغ آمریکا خارج شوند؛ حالا بیایند بنشینند باز مجدداً تسلیم شما شوند

امام خامنه ای(مد ظله العالی) : اگر ملت ایران میخواستند تسلیم شوند و با آمریکا مذاکره کنند پس چرا انقلاب کردند؟ آمریکا بر اوضاع ایران مسلط بود و هر کار دلش میخواست، میکرد. ملت ایران انقلاب کردند برای اینکه از زیر یوغ آمریکا خارج شوند؛ حالا بیایند بنشینند باز مجدداً تسلیم شما شوند؟

بیانات حضرت امام خامنه ای(مد ظله العالی) در دیدار با مردم آذربایجان 1391/11/28


روحانی به کجا چنین شتابان؟؟؟؟
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۳۴
mahzad mohammadi


ســـــــــآده زیــــســـتــــــی رآ اَز [عـــَـــلـــــی] بــــیــــــآمـــــــوز


654645645.jpg

+تغییر دکوراسیون بیت آقا , از سال 78 تا 92 (فقط رنگ مبل و میز عوض شده)


منبع: 3 چادری حامی جلیلی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۱
mahzad mohammadi

*در مقطعی برای امرار معاش برای دانش آموزان دبیرستانی تدریس خصوصی داشت،
اما رها کرد. گفتم چرا رها کردی؟ 
گفت بعضی خانواده ها آداب شرعی را رعایت نمی کنند.
بعد خاطره ای تعریف کرد.گفت آخرین روزی که بای تدریس رفتم مادر نوجوانی که
به او درس می دادم بدحجاب بود. 
مدتی پشت در ایستادم تا خودش را بپوشاند، اما بی تفاوت بود.
گفتم لااقل یک چادر بیاورید، من خودم را بپوشانم!
 از همان جا برگشتم./دوست دوران دانشجویی


* رفتار دکتر به گونه‌ای بود که آدم‌ها را به مسائلی راغب می‌کرد.
خیلی از دختران دانشجو که هنگام ورود به دانشگاه با مانتو بودند بعد از یکی دو سال که
با ایشان یا دکتر عباسی آشنا می‌شدند چادری می‌شدند.
/شاگرد شهید

* سال 64 یا 65 تصمیم گرفتم از جبهه برگردم و 
بعد از گذراندن چند واحد درسی دوباره برگردم. رفتم پیش دکتر، 
گفتم بعضی از درس‌ها پیش‌نیاز دارد و من نمی‌توانم آنها را بخوانم. بعد گفتم که
خوش به حال شما. دکتر گفت خوش به حال ما نه!
بلکه خوش به حال شما. گفتم چرا؟ گفت که شما در جبهه چیزهایی به دست آوردید که 
ما هرچه درس بخوانیم یا درس بدهیم،
نمی‌توانیم به آنها برسیم. ایام جنگ عده‌ای به سمت شهادت می‌رفتند؛
اما دکتر خودش زمینه‌های فراهم کرد تا شهادت سراغش بیاید.
البته دکتر دو نوبت جبهه رفته بود؛
در عملیات مرصاد هم بود./
دوست دوران دانشجویی شهید


* اوایل زندگی، مخارج ما از طری پولی که از راه تدریس ی
ا حق تألیف کتاب دکتر و نیز حقوق من که با مدرک لیسانس در دانشگاه امیرکبیر
با ماهی 13500 تومان مشغول کار بودم تأمین می‌شد. 
در تمام این سال‌ها خودم را در اوج عزّت دیدم. نمی‌دانم این را 
چگونه بیان کنم. احساس می‌کردم خواهرم برادرم، اقوام و هرکس
که به خانه من می‌آید،
خیلی مفتخر شده که به خانه من آمده است.
این مرد مرا در زندگی غنی کرده بود. عشقش، محبتشع یگانگیش، خلوصش، نمازهایش برای من ارزش بود. 
این چیزها برای من ارزش بود و ایشان این چیزها را تام و تمام داشت. /
 همسر شهید



منبع: 3 چادری حامی جلیلی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۲
mahzad mohammadi
http://s5.picofile.com/file/8114245168/sigbBPZN.jpg
متن صوتی اش رو هم تو گوشیم دارم اما اپ کردنش سخته. صدای اقای پناهیان همیشه اشک من رو در میاره :(

حجت الاسلام پناهیان:

بعضیا گذاشتن مهدی فاطمه بیاد،تشر مهدی فاطمه رو بشنون آدم بشن.
اون آدم شدن های در پس تشر مهدی فاطمه دیگه زیاد روش حساب نکنیا.
خیلی ها با تشر رسول خدا اومدن تو جرگه آدما،
اما وقتی دیدن دارن در خانه فاطمه زهرا رو آتش میزنن

ساکت شدند رفتن کنار! اون تربیت زیاد حساب نداره ها...

تا قبل از آنکه، ابروان گره خورده
مملو از قهر مهدی فاطمه رو ببینی ادب بشی،
شمشیر مهدی فاطمه رو ببینی آدم بشی؛
خودت همینجوری آدم بشو.

اونو آدمهای از سر ترس اونجوری؛
یه روزی شاهد بودن علی رو طناب پیچ کردن،
آمدن و حرفی نزدنا!

سعی کنید بدون اینکه نسبت به شما اعمال قدرت بکنن،
عوض شده باشی، دلتون رفته باشه...
وقتی اعمال قدرت بکنن عوض بشی
دیگه این عوض شدن معلوم نیست توش چقدر اخلاص داشته باشه.
نخواه مهدی فاطمه بیاد مقابل تو،
تو رو تو رودربایستی بندازه که گناه نکنی.

گناه نکن. آقارو ندیده قبولش بکن.

اونهایی که در اثر رودربایسی از پیامبر اسلام
هیچی نمیگفتن به بچه ها،
بعد ازینکه رسول گرامی اسلام از دنیا رفت
با نگاهاشون انقدر نیش به فاطمه زهرا زدن...

بعضی از همسران پیغمبر خیلی حسادت میکردند
نسبت به حضرت فاطمه،
اما خب جرات نمیکردن حرف بزنند؛
بعد از رحلت پیامبر میومدن یه لبخندی به فاطمه میزدن "چی شد؟!"

آخ... فاطمه رو آتش میزدن.

خودت عوض بشو.
تو اون درون دلت
قبل ازینکه تو رودربایستی بیفتی عوض بشو .

قبل ازینکه تو رو مقهور قدرت دین بکنن، آدم بشو.
تکبرت رو خودت از دلت بردار
و الا کاری نداره هر موقع علی ابن ابی طالب دست به ذوالفقار میزد،
همه غلاف میکردن .

اومدن کلنگ بزنن به قبرستان بقیع قبر فاطمه رو بشکافن،
علی شمشیر کشید،
امامه زرد بست،
اومد هلقوم اون ملعون رو گرفت به زمین فشار داد
فرمود خون همتون رو به زمین خواهم ریخت .
تواضع کردند رفتن کنار .
دیگه این تواضع تواضع نیست!

سعی کن تا وقتی علی آقاست،
صدای نالش بلند نمیشه،
حرفی نمیزنه،
اون موقع ها آدم خوبی باشی!

تا مهدی فاطمه نیومده عوض شو.
جزو آدمایی نباشیم که تحت فشار آدم میشن!
تو بدترین شرایط ایمان بیار..
نذار برای دوران پیری
بگو خدایا من تو دوران جوانی که این همه تحریک داشتم
اومدم! حالا منو آدم حساب میکنی؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۵۷
mahzad mohammadi

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود..سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد..پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و میگوید :تو یک قهرمانی...

فردا در روزنامه ها می نویسند :
 یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد!
 اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم!
 پس روزنامه های صبح می نویسند:
 امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد!!
 آن مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم!!
 از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی ؟
««« من ایرانی هستم »»»
 فردای آن روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت!!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۵۴
mahzad mohammadi
http://s5.picofile.com/file/8119211584/silFMXFC.jpg

گفت : که چی ؟

هی جانباز جانباز ، شهید شهید !

میخواستن نرن !

کسی مجبورشون نکرده بود که !

گفتم : چرا اتفاقا ! مجبورشون میکرد !

گفت : کی ؟!!

گفتم : همون که تو نداریش !

گفت : من ندارم ؟! چی رو ؟!

گفتم : غیرت !!!


منبع: سه چادری حامی جلیلی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۰
mahzad mohammadi

عکس هایی که می بینید، متعلق است به شهید “وسام شرف الدین”. وی از رزمندگان حزب الله لبنان بود که سال گذشته، هنگام دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) شربت شهادت نوشید.

به گزارش “صبح زرند”، عکس هایی که می بینید، متعلق است به شهید “وسام شرف الدین”. وی از رزمندگان حزب الله لبنان بود که سال گذشته، هنگام دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) شربت شهادت نوشید. 

یکی از عکس ها مربوط به روزهایی است که “وسام” در سفر حج بود و عکس دیگر، دقایقی پس ار پایان غسل و کفن آن شهید گرفته شده است. خنده ای که شهید شرف الدین پس از شهادت بر لب داشت، حیرت شاهدان را برانگیخت.

منبع: سه چادری حامی جلیلی


عکس / خنده در دو دنیا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۲۳
mahzad mohammadi

باسمه تعالی

سلام

نمیدونم دیدید یا نه اما متاسفانه دارن با چیزهایی که فکرش رو نمیکنیم دین ما رو خراب میکنن. کیا؟؟ خودمون!

جدیدا خیلی جوک هایی میشنویم که اولش خندمون میگیره و فکر میکنیم یه جوکه و مهم نیست اما واقعیت اینه که.....

مثلا چند تاش رو میذارم که منظورم رو درک کنید:


1- از بچه یه آخونده میپرسن بابات چیکارست روش نمیشده بگه آخونده میگه کمربند مشکی قرآن داره

( خب چرا کسی که باباش پزشکه , مهندسه, مغازه داره , راننده هست و.... روش میشه شغل باباش رو بگه اما کسی که باباش اخونده خجالت میکشه؟؟

اصلا ماها میدونیم یه روحانی چند سال درس میخونه؟؟ 

درسته درسشون فقه و عربی و احکام و قران و.... هست که شاید متاسفانه تو کشورمون بین بچه ها ارزشش از ریاضی و فیزیک و زیست کمتره اما اونم یه شاخه ای از علم هست!

پزشک تو شاخه ی زیست 15 سال درس میخونه مهندس تو شاخه ی ریاضی 10 سال درس میخونه و روحانی هم تو شاخه ی دین 20 سال درس میخونه که واقعا درس هاشونم سخته! 

قبول دارم یه آخوند هایی داریم که برخلاف شغلشون و دانششون عمل میکنن. اما ایا ما مهندسی نداریم که ساختمونی بسازه که با یه تکون بریزه؟ یا برق کشی اشتباه کنه ؟؟ یا پزشکی نداریم که داروی اشتباه تجویز کنه؟ یا معلمی نداریم که ببینیم درست و خوب درس نمیده؟؟)


2- طرف میره مکه میبینه رو خانه ی خدا پارچه مشکی انداختن. میگه ایییی تا من اومدم خدا مُرذ!

( اصلا این جوک واقعا چه معنی داره؟؟؟؟؟؟؟؟ 

فکر نمیکنم نیاز به توضیح باشه!)


3- آدم و حوا به عنوان اولین انسانها اومدن زمین دیدن چند نفر دیگه ام هستن رفتن پیش خدا گفتن اینا کین مگه ما اول نبودیم؟؟ خدا گفت اونا رو کاری نداشته باشید اونا ..... قبل از منم بود. (جای اون ..... اسم یکی از قومیت های کشور خودمون رو نوشتن!!!!!!!)

(یعنی چی که قبل خدا بودن؟؟اصلا مسخره کردن یه پیامبر (حضرت آدم) چه معنی داره؟؟ یعنی چی قبل ادم و حوا بودن؟؟ اصن چرا باید به هموطن خودمون هم توهین کنیم؟؟؟ واقعا با این ها خندیدن ما رو شاد میکنه؟؟)


بیشتر جوک نمیگم و چیز دیگه ای که باز هم منو ناراحت میکنه اینه که جدیدا میبینیم خیلی با دکتر شریعتی و اسم ایشون مسخره بازی میکنن!

این کار اصلا درست نیست و واقعا نمیدونم هدف از این کار چیه؟؟



این پست رو ندادم تا جوک تعریف کنم!

این پست رو دادم تا ان شالله از این به بعد با آگاهی بیشتری برای هم جوک بفرستیم!

جوکی بفرستیم که واقعا ما رو شاد کنه. نه اینکه 1 لحظه لبخند بیاره رو لب ما و بعدش از ریشه درون ما رو نابود کنه بدون اینکه بفهمیم!

بنظر من نباید الان به خودمون نگاه کنیم. ماها بالاخره یه مقداری از شخصیتمون شکل گرفته. من همیشه به بچه های کوچیکتر یا نسل بعد فکر میکنم که از بدو تولد با این چیز ها بزرگ میشن!!!!

التماس دعای شدید!

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۱۲
mahzad mohammadi

زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابــروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بــوی مادر
ز رنج بی حد و این خرمن غم
سپیدی خیمه زد بر موی مادر
به پروازم به دشت آرزوها
روم از بیکران‌ها سوی مادر
بسی آواره گشتم سوی هر کوی
ندیدم خوش‌تر از این خوی مادر
هزاران روی و لعل لب چه خواهم
چو دارم روی این دل‌جوی مادر
ز هر خار مغیلش گر رسد زخم
به تیماری روم بر کوی مادر
اسیری گشته‌ای ای طفل امید
اسیری در خم گیسوی مادر

شاعر: رامین امید


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۲۶
mahzad mohammadi