سلام
با دل گرفتگی اومدم وبلاگ
بعضیا فقط سنشون میره بالا 18-20-25-30 اما بزرگ نمیشن. قد و وزن و سنشون بزرگ میشه ها اما بزرگوار نمیشن!
یه وقتایی یه بچه ی 14 ساله بزرگوار تر و مرد تر از یه اقای 30 ساله هست!
نمیدونم حرفمو میفهمید یا نه
فقط میخوام بگم از بعضیا انتظار بیشتری داشتم!
دلم گرفته
التماس دعا
بعد نوشت: ممنون از دوستانی که با نظرات خصوصیشون بهم فهموندن تنها نیستم و درکم کردن!
ببخشید اگر به همه جواب ندادم واقعا این مدت اعصابم داغونه!
سلام
سوم راهنمایی که بودم مد شده بود تو مدرسمون هرکس یه دفتر علاقه مندی ها درست میکرد.
به این صورت که صفحه ی اول اسم دوستاش رو لیست میکرد. تو هر خط 1 نفر. مثلا اینجوری:
1- ساجده
2- یاسمن
3- نگار
4- فائزه
و....
و میرفت صفحات بعد و بالای هر صفحه یه سوال مینوشت (مثلا کتاب مورد علاقه ات چیه؟ ) و هرکس با توجه به شماره ای که تو صفحه ی اول گرفته بود تو صفحات بعد شماره میزد و به سوال جواب میداد.
منم جوگیر شدم و یه دفتر درست کردم.
بعد کنکور که داشتم کتابخونه هامو مرتب میکردم چشمم خورد به این دفتر و تصمیم گرفتم یکی از سوالاتش رو براتون بنویسم!
نظرت درباره ی نماز , روزه و حجاب چیه؟ (توجه کنید هیچکدوم از این بچه هایی که جواب دادن با حجاب نبودن و مقنعه هاشون پشت گوششون بود و زنگ نمازم تو کلاس اواز میخوندن و همشونم ماه رمضون اگر روزه میگرفتن رژیم و اندامشون خراب میشد! من انتظار داشتم با دیدن این سوال فحش آبداری نثار من بشه اما جوابهاشون برام جالب بود!)
عارفه: نماز ارامش بخش ترین کار- روزه واجب و حجاب زینت زن است!
یاسمن: نماز بسیار ارامش بخش- روزه تمرین صبر و حجاب چیزی که ادم رو حفظ میکنه!
رومینا: نماز بسیار ارامش بخش- روزه نمونه ی صبر و استقامت و حجاب حفاظ زن حیف که خیلی سخته
صبا: نماز ارامش بخش – روزه صبر و استقامت- حجاب زینتی ارزنده
ساجده: نماز کمک به خودمون- روزه ..... و حجاب درامان ماندن از چشم بدچشم ها
غزل: نماز زیباترین داشته ی هستی- روزه نمونه ی صبر و حجاب متانت بانوان
زینب: هر 3 رو خیلی دوست دارم و با نماز ارامش میگیرم.
مائده: همشونو خیلی دوست دارم و حجاب حس بزرگی بهم میده.
برام جالب که این بچه ها در عین اینکه اهل نماز و حجاب و روزه نبودن اما انقدر احترام میذاشتن و علاقه داشتن! این علاقه فطریه. بهتره با فطرت خودمون نجنگیم! و قبول کنیم اونی که به نماز و حجاب و روزه نیاز داره ما هستیم. نه خدا
بی ربط نوشت:
دوم راهنمایی بودم که برا اولین بار از دوستم اسم موسیقی "رپ" رو شنیدم. نه اهنگش رو! فقط اسمشو! اون موقع فکر کردم میگه "رب"
با عصبانیت اومدم خونه برگشتم به بابام گفتم این مردم دیوونه شدن! تو اهنگاشون هزار تا چرت و پرت و چیزای اشغال میگن اسمشم میذارن رب! خیال کردن خدا ازشون خوششون میاد!
اواخر سوم راهنمایی بودم که فهمیدم این رپ هست. نه رب!
دوستام میگن تو همیشه او این چیزا عقب مونده ای! منم با افتخار میگفتم چه بهتر که تو چیزای گناه عقب موندم! نمیدونستم یه روزی مثل الان هزار تا گناه رو دوشم میاد و زیر بارشون هستم! :(
التماس دعا
سلام
لپ تابم سایت بیان رو باز نمیکنه الان با نت گوشی اومدم فقط عید فطر رو تبریک بگم و التماس دعا شدید دارم
ببخشید که جواب نظرات رو نتونستم بدم.
التماس دعا و عیدتون مبارک! 😊😚
«لیندا فهمی» همچنین افزود: اکنون که خوانندگی را ترک کرده ام و محجبه شده ام، احساس خوشحالی می کنم و بسیار خوشحال هستم و به خاطر سال های گذشته و وضعیتی که در آن بودم احساس پشیمانی می کنم. همواره از خودم می پرسیدم که با لباس های عریانی که به خیابان می روم، چگونه می خوام پاسخ خداوند متعال را در آخرت بدهم؟!
او همچنین گفت: حتی وقتی به خوانندگی می پرداختم و می دیدم صدها و گاهی هزاران دختر و پسر جوان با صدای من می رقصند، احساس شرم می کردم و همان پرسش در ذهنم مطرح می شد اما اکنون بحمدالله همه چیز تمام شده و من دست از رفتار و اقدامات سابق خود کشیده ام.
باسمه تعالی
سلام
امشب افطار دعوت بودم تو همون مسجدی که پیگیر کارهای نمایه زنی و... بودیم
همه تقریبا اشنا بودیم
نشسته بودم دیدم یه دختر تقریبا 2 ساله ی خیلی ناز یه چادر نماز گرفته دستش و اومده بهم میگه مُهر بده! (مهر نماز)
منم که عاشق نی نی های ناز نتونستم نگیرمش. با اینکه اصلا نمیشناختمش که بچه ی کیه نا خوداگاه بقلش کردم و کلی بوسش کردم. خیلی عسل بود. اتقدر بامزه حرف میزد که نگو. یکم اونجا بعد افطار هوا گرم شده بود. منم محکم بقلش کرده بودم میگفت : خیس عرقم :d
روسریمو لبنانی میبندم که 2 تا گیره داره. به زحمت گیره ی اول رو باز کرد و روسریمو دور سرم هی بالا پایین میکرد و بازی میکرد.
گوشه ی ناخونم پوستش کنده شده بود و منم بهش چسب زده بودم. اروم انگشتمو گرفت و با چشمای ناز و درشتش زل زد به انگشتم و با صدای نازش گفت چی شده؟ گفتم اوف شده. خون اومده بود بستمش! بعد گفت منم مریض بودم بهم امپول زدن (منظورش واکسن بود چون بازوش رو نشون داد :d ) بعد بهم گفت چسبشو باز کن دستتو ببینم. منم باز کردم و دید دستم سالمه و خون نمیاد. هی اینور اونورش کرد گفت خوب شده! گفتم اره عزیزم. خوب شده. بعدم مجبورم کرد همون چسب کهنه رو دوباره ببندم :d یکم بقل و بوس و ور رفتن و.... مردم فهمیدم اسمش ساجده اس! اول میگفت زهرا بعد گفت ماجده که فهمیدم میگه ساجده!
انقدر ماه بود. یه لحظه از بقلم پایین نمیومد. بعد گفت پات رو دراز کن من روش بخوابم :d منم گفتم زشته اینجا ادم بزرگا هستن. کیفمو به پام جفت کردم و سرمو گذاشتم روش انقدر ماه بود که نمیدونی!
بعدشم گفت چادرمو سرم کن. چادرش کلا نیم متر بود :d براش مثل روسری بستم خیلی بهش اومد.
بعد بهش گفتم با من میای خونمون. گفت نه! گفتم اگه بیای بهت شکلات میدم! گفت باشه میام! اما اول شکلاته رو بده! منم از تو کیفم یه شکلات بهش دادم خورد و گفت خوشمزه بود بعدشم گفت دستم کثیف شد. مجبور شدم دستشو پاک کنم! :d بعدم بهم گفت اگه تو هم بیای خونمون من بهت یه عالمه شکلات میدم! :d بچه سخاوتمند بود!
خلاصه اینکه خیلی عسل بود. یکی از دوستام اومد پیشم گفت این کیه؟ گفتم نمیدونم. گفت بچه غریبه؟ گفتم اره. گفت پس چرا انقدر بوسش کردی؟
بالاخره اینکه اخرشم نفهمیدم بچه ی کی بود. بهش گفتم مامانت کیه؟؟ گفت حدیث! بعدا فهمیدم حدیث یه دختر 8 ساله ست که دوستشه :d
یکم گذشت و از بقلم رفت منم رفتم برا مامانم اب بیارم و دیدم ساجده ی عسل رفته پشت در یه جای کنج گرفته دستشو برده سمت اسمون و میگه اللهم اللهم :d اون لحظه دلم میخواست بخورمش. بهش گفتم چیکار میکنی؟؟ گفت دارم یه کار میکنم مریضا خوب شن :d باورتون نمیشه چقدر این بچه ماه بود. فرشته بود.
ازش چند تا هم عکس گرفتم. فردا میذارمش
خلاصه اینکه عاشقش شدمممم :d
خداوند به انسان دستور داد گندم نخور،
وقتی خورد...
اولین سیلی خدا به او، برهنه شدن بدنش بود،
این یعنی...
رها کردن لباس سیلی خدا است، نه تمدن!
استاد قرائتی