روز نوشت های من

روز نوشت های من
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

باسمه تعالی

از بچگی هروقت از خدا هرچیزی میخواستم مامانم بهم یاد داده بود بگم اگر خیر و مصلحته

وقتی کلاس پنجم ابتدایی امتحان تیزهوشان داشتم مامانم گفت به خدا بگو هرچی خیر و مصلحته بهت بده و از روز 18 اسفند (که امتحان مرحله 1 دادم) تا روز 11 تیر (که جواب مرحله 2 اومد) بهم یاداوری میکرد نتیجه هرچی بشه باید مصلحت خدا باشه و حتی اگر قبول نشدم نماز شکر بخونم چون خیر و صلاح خواستم از خدا !

سوم راهنمایی سره تیزهوشان دوباره همین و دوم و سوم دبیرستان سره المپیاد همین و امسالم برای کنکور همین!

(اینا اتفاقات مهمتر زندگیم بودن یعنی درواقع همون لحظه فکر میکردم خیلی مهمن با اینکه الان فهمیدم نبودن)

کلا ته حرفم اینه که تمام این مدت هرچی از خدا خواستم بهش گفتم اگر خیر و صلاحمه بهم بده!

اما دیشب که شب قدر بود تو مسجد از خدا یه چیزی خواستم و بهش گفتم خدایا باید اینو بهم بدی! دیگه ازش خیر و صلاح نخواستم! گفتم بده! بده! بده! امیدوارم بهم بده!

( چیز دنیوی نیست فکر بد نکنید :d )

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۲۲:۳۵
mahzad mohammadi

سلام

وفات حضرت خدیجه تو مسحد این شعر رو شنیدم.

الان یادم اومد بذارمش

خیلی قشنگه حتما بخونید

پهن شد سفره ی احسان همه را بخشیدی........باز با لطف فراوان همه را بخشیدی
ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد........................رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی
گفته بودند به ما سخت نمیگیری تو....................همه دیدیم چه اسان همه را بخشیدی
یک نفر توبه کند با همه خو میگیری................... یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی
پس گنه کاری امروز مرا نیز ببخش......................تو که ایام قدیم آن همه را بخشیدی
حیف از این ماه تو که خرج گناهان بشود..............تو همان نیمه شعبان همه را بخشیدی
داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم...................."جانِ اقای خراسان" همه را بخشیدی
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد..... مادری گفت "حسین جان" همه را بخشیدی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۳ ، ۲۱:۵۰
mahzad mohammadi

باسمه تعالی

سلام دوستان

یکی از دوستام یه سایت زده خیلی خوشم اومد. (البته بماند که من 2 تا وردا اب غوره تولید میکنم بعد خوشم میاد :d (استعاره از گریه کردن!) )

گفتم ادرسش رو بذارم شاید شما هم خوشتون بیاد

حتما ببینید!


پایگاه اطلاع رسانی شهید حجت رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۲۱:۱۱
mahzad mohammadi

شهید غلامعلی پیچک در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است:

"جنازه مرا بر روی مین ها بیندازید، تا منافقین فکر نکنند، ما در راه خدا از جنازه‌مان دریغ داریم،

به دامادی دو ماهه من ننگرید، دامادی بزرگی در پیش داریم."


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۲:۵۲
mahzad mohammadi

سلام

خب یه چند روزی بود پست نداشتم نه اینکه انلاین نباشم. انلاین میشدم اما ترجیح میدادم حرفی نزنم !

خب این چند روز تو آیروک کلی اتفاق جدید افتاد. هم خوب هم بد. بد هاش رو نمیگم. چون برمیگرده به خط اول :d

اما خوب هاش:

چند تا مسابقه ی جدید راه انداختیم. اما سوال یکیش خیلی سخت بود بچه ها فعلا تو هنگن :d و کسی جواب نداده. اما بقیه خوبه خداروشکر!

بعد اینک فیدبک بچه ها از برنامه ها خداروشکر خیلی بهتر از تصورم بود و کلا خوشحال شدم و خدا روشکر کردم.


کلاس های المپیادم رو تو یه مدرسه ی ابتدایی برگزار میکنم که کلاس خالی دارن. بعد مدیریشون برگشته میگه وقت دارید هفته ای 2 ساعت برای بچه ها کلاس تیزهوشان شیمی بذارید؟ :d دیگه پیشنهاد اینجوری نداشتم!! :d


کلی هم رو مخ خانواده برای شیمی محض کار کردم!


کار دیگه هم اینکه داریم با چند تا از بچه ها (البته همشون حداقل 23 سالشونه. من باز این وسطم :d ) رو یه سری از فیلم های دفاع مقدس کار میکنیم و نمایه زنی میکنیم.


ساعت خوابمم عوض کردم. قبلا بعد نماز میخوابیدم اما الان تا ساعت 8 بیدار میمونم :d


سه شنبه تو کلاس ایلتس امتحان دارم. استرس دارم! امتحان قبلی رو 10 شدم از 10. البته از 12 نمره بود سره امتحان اون 2 نمرش رو حذف کردیم اخه قرار نبود بیاد !


همین دیگه!

گزارش ها تموم شد! :d

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۹
mahzad mohammadi
اخر الزمان شده!
حس میکنم انسانیت ها از بین رفته!
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیت والنصر.....
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۹ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۳
mahzad mohammadi

این مزد من نبود استادم!

حقم نبود!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۶
mahzad mohammadi

دلم میخواد عادی زندگی کنم....

عاااااااااااادی

یه دختر عادی مثل اکثریت دخترا !

خیلی عادی!

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۲
mahzad mohammadi

باسمه تعالی

ببین تورو خدا ماه رمضونی چطوری اعصاب ادم رو بهم میریزن؟؟؟

از روز اولی که ازتون خواستم کمکم کنید که بعد قبول نشدنم تو مرحله دوم داغون نشم و شما گفتید برو پی کنکورت و منو فرستادید تا به امروز ازتون خیر نخواستم! ضرر  و اعصاب خوردی ندید دیگه!

استاد عزیز چرا اخه؟؟؟

اعصاب نموند این چند ماه برام!!!

اخه کی درک میکنه تو دل من چیه؟؟؟

دیوونه شدم!

اه


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۴:۵۵
mahzad mohammadi

سلام

دلم خیلییی پره

من دخترم. خیلی هم خوشحالم. افتخارم میکنم

دختر فعالی ام

از بچگی مثل بقیه نبودم

تو دبیرستان تنها دختر المپیادی استان شدم و تنها دختری که بهم از مدارس و موسسات مختلف پیشنهاد کار شد

جزو معدود دخترایی ام که دنبال سلامت هستم! نه سلامت جسم! بلکه سلامت روح و دین!

اما چرا با من اینجوری باید برخورد بشه؟ چرا باید عرصه رو برا دخترا تنگ کنن؟

من چادری ام! چادرمو دوست دارم! با دنیا عوضش نمیکن! چرا باید براش مورد تحقیر قرار بگیرم؟

راستش چند روزی بود دلم گرفته بود. مثلا پریروز که خواستم یه فایل رایگان برای تدریس شیمی درست کنم که باید روش صدا قرار میگرفت و درواقع میخواستم ساعتها زمانمو رایگان بذارم بهم گفتن دختری صدات تو فایل باشه خوب نیس! چرا خوب نیس؟؟؟ مگه میخوام اواز بخونم؟؟ با همین صدایی که دارم حرف میزنم دیگه! 

یا مثال های زیادی مثل این

اما چیزی که مجبورم کرد پست بذارم مال امروزه!

دلم خیلی پره

یه فراخوان داده بودم برای برنامه ریزی درسی برای المپیاد شیمی. چند نفر بهم پیام دادن و برنامشونو گرفتن و روش و شرایط کار رو هم گفتم و تموم. اما امروز یه پسر دوم دبیرستانی هم ازم درخواست کرد. منم بهش توضیح دادم و وقت گذاشتم و ازم مدرک معتبر خواست که مطمین بشه من دروغ نمیگم. منم مدرک رو حاضر کردم و  رو عکسم و کد ملیم رو مخدوش کردم و بهش دادم. اما بچه ی دوم دبیرستانی شروع کرد به اینکه چرا عکستو مخدوش کردی؟ عکست کو؟ مگه خواستم بخورمش؟ و..... خیلی اعصابم خورد شد! اگه پسر بودم این اتفاقا برام می افتاد؟؟؟

نه!

خدایا خودت این توان رو بهم دادی! خودت عشق کار کردن رو تو دلم گذاشتی و منم دارم در راه تو و طبق قوانین دین خودت کار میکنم! تو این 4 سال دیدی که چقدر سختی کشیدم! یادته که چقدر سخت بود تو کلاس 5 نفره باشی که فقط خودت دختری و حتی تو نمازخونه وقت نماز هم بترسی! خدایا تو اینارو دیدی! پس چرا کمکم نمیکنی؟؟

دیگه خسته شدم!

چند بار تصمیم گرفتم سایتمو واگذار کنم و برم رشته ی الهیات بخونم و دیگه سراغ کار کردن نرم. اما خب نیاز دارم! این نیاز رو خودت تو وجودم گذاشتی! مگه نه؟

مگه نمیگن هر نیازی که خدا گذاشته راه حلشو میده؟ مث نیاز به غذا و مسکن و خانواده و....

خب اینم همینه دیگه!

خدایا خسته شدم بخدا !

من نمیخوام کار بدی کنم که! میخوام به بچه های کشورم کمک کنم! اونم در راه تو! برای رضایت تو! 

نمیدونم چه کنم

فقط بدون با زبون روزه دارم گریه میکنم!

واقعا خسته شدم!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۴
mahzad mohammadi