روز نوشت های من
روز نوشت های من
خانه
من کی ام؟
سرآغاز
تماس با من
گالری عکس
پیام های کوتاه
۲۰ خرداد ۹۳ , ۰۰:۲۶
poshte konkoor
طبقه بندی موضوعی
دلنوشته
(۲۵)
دانشگاه و کنکور
(۹)
المپیاد و آیروک
(۴)
اسلام عزیز
(۲۸)
خلاصه آمار
کلمات کلیدی
محدثه محمدی
المپیاد شیمی
شیمی
کنکور
شهیدبهشتی
مهندسی شیمی
بابلسر
المپیاد
شیمی محض
دانشگاه
رشته
آیروک
دفاع مقدس
نمایه زنی
نماز
روزه
ساری
داروسازی
خدا
بیمارستان
ریاضی
تولد
عاشورا
دعا
امام رضا
امام حسین
امام باقر
کامپیوتر
نجوم
مازوک
بایگانی
ارديبهشت ۱۳۹۶
(۱)
ارديبهشت ۱۳۹۴
(۱)
فروردين ۱۳۹۴
(۱)
بهمن ۱۳۹۳
(۱)
آبان ۱۳۹۳
(۲)
مهر ۱۳۹۳
(۳)
شهریور ۱۳۹۳
(۲۱)
مرداد ۱۳۹۳
(۸)
تیر ۱۳۹۳
(۲۷)
خرداد ۱۳۹۳
(۷)
آخرین مطالب
۹۶/۰۲/۱۹
نمیدونم!
۹۴/۰۲/۱۴
تولد 2 سالگی آیروک!
۹۴/۰۱/۱۰
یاد قدیم ها. عشق قدیم ها. هدف قدیم ها
۹۳/۱۱/۳۰
دلنوشته ی المپیادی+تشکر از اساتید و دوستانم+ روز مرحله اول دوره 25
۹۳/۰۸/۱۳
روز عاشورا و 3 نکته
۹۳/۰۸/۰۸
پر - خالی
۹۳/۰۷/۲۵
تجربه ی خوب همایش مازوک!!!
۹۳/۰۷/۱۱
تولد+مشهد
۹۳/۰۷/۰۹
خداروشکر
۹۳/۰۶/۱۵
ای شاه پناهم بده....
پیوندهای روزانه
14 نور
پاسخ به شبهات حجرات مجازی
نوشته های یک پسر قمی
رویم سیاه و نامه سیاه و دلم سیاه
ضریح عشق
فانوس جزیره
فیروزه فام
کنج دنج
وافی
سه چادری حامی جلیلی
زینت زن= حفظ حجاب
نیشتر
آویزون
مردی به نام شقایق
سایت المپیاد شیمی آیروک
پرتال المپیاد شیمی آیروک
انجمن المپیاد شیمی آیروک
عادی!
شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۲ ب.ظ
دلم میخواد عادی زندگی کنم....
عاااااااااااادی
یه دختر عادی مثل اکثریت دخترا !
خیلی عادی!
۲
۰
۹۳/۰۴/۱۴
mahzad mohammadi
محدثه محمدی
نظرات
(۷)
۱۴ تیر ۹۳ ، ۲۰:۳۴
mmm
چرا آخه؟!!!
شما نبودید ما که به اینجا نمیرسیدیم!
پاسخ:
ممنون اما به جا نیاوردم.
یه اسمی بذارید بشناسم :d
۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۷:۳۶
ناشناس
مهزاد باز خل شدی؟؟
دوباره چی شده؟؟
بازم همون موضوع الهیات بابلسر؟ حوزه؟ یا شیمی؟
اخرش همه رو دق میدی!
پاسخ:
مرسی از نظرت!
اینم از دوستای مهربون من :d
۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۳:۴۴
مردی بنام شقایق ...
سلام
عادی بودن خوب نیست!
پاسخ:
سلام
خودمم همینجوری فکر میکردم اما یه وقتایی خسته میشم از این همه دغدغه!
رفتارم و کارام مثل دخترای 17-18 ساله نیست!
۱۷ تیر ۹۳ ، ۰۸:۳۶
مردی بنام شقایق ...
سلام
این حرفتون منو یاد حدود 7 الی8 سال پیش انداخت!
سر همین قضیه به استادم داشتم غر میزدم!
جوابهایی که اون روز بهم داد شادی کل مسیر زندگیم رو عوض کرد...
پاسخ:
سلام
خب این جوابهاشونو به منم بگید
شاید یکم اروم شم
فکر کنم بخاطر کمبود ایمان هست که حرفای دیگران رو من تاثیر میذاره :(
۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۶:۱۲
مردی بنام شقایق ...
سلام
والا جوابش چیزی نیست که بشه تو چند تا کلمه گفت.
یادمه اون روز تا یکماه هنگ بودم. برام هضمش خیلی مشکل یود.
خیلی سختی تو زندگی کشیدم تا تونستم درکش کنم(تازه هنوزم کامل درکش نکردم)
فقط همینقدر بگم که این یه نعمتیه که خدا به بعضیا میده و البته همونقدر هم ازشون انتظار داره!
لذا باید از خدا پرسید با من چیکار داری عزیز دلم که اینهمه برام خرج میکنی و بهم امکانات میدی؟ من باید چیکار کنم که تو ازم راضی بشی؟
اونوقت تازه شروع میشه......
(بیشتر نمیتونم بگم. باید خودتون تجربش کنید...)
فقط همین رو بگم که ارزشش رو داره حتی آدم جونش رو هم بذاره .
یاعلی
پاسخ:
اوهوم
خودم خیلی خوشحالم
اما حرفای اطرافیانم ازارم میده :(
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۶
Fateme
وبلاگتون عالیه...
مثل خودتون ک بینظیرید...
❤💙
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۶
Fateme
وبلاگتون عالیه...
مثل خودتون ک بینظیرید...
❤💙
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
شما نبودید ما که به اینجا نمیرسیدیم!