روز نوشت های من

روز نوشت های من
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

رشتم, دانشگاهم, عشقم, هدفم!

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ب.ظ

سلام!

امروز میخوام درباره ی عشقم, هدفم, آیندم و دلیل متفاوت بودنشون بهتون بگم. چون خیلیا تو پ.خ و ایمیل و پیامک ازم پرسیدن!


عشقم این بود: مهندسی شیمی شریف! بعدشم دو رشته ای با شیمی محض!

 براش سه سال مقاومت کردم. اما نمیدونم چی شد وقتی که باید مقاوم تر از همیشه میبودم کنکورم رو تجربی ثبت نام کردم! دستم میلرزید وقتی تیک تجربی رو زدم اما زدم! روز 16 اذر 92 !



بعدش که خودمو گرفتم و باور کردم تجربی شدم هدفم شد اینجا: داروسازی دانشگاه شهیدبهشتی! اونم به عشق شیمی چون بیشترین رشته ی تجربیه که شیمی داره. اسم شیمی محضم که نمیذاشتن بیارم!



بعدش یه سری اتفاق شخصی افتاد. فهمیدم خانوادم نمیتونن با من مهاجرت کنن به تهران یا اینکه برام خونه بخرن و وضع خوابگاه های کشور هم.... به دلیل اعتقادات شخصی و مذهبیم نمیتونستم تصور کنم حتی با یکی از دوستای الانم که 7 ساله همو میشناسیم هم اتاق باشم. اخلاقای خاص خودمو دارم. مثلا ضد اهنگ و موسیقی و رقصم. چیزی که این روزا همه دخترا دنبال و عاشقشن. یا اینکه چادری ام و نمیتونم تصور کنم دوستم کنارم تو اتاقم با لباسای عجیب مد امروزی راه بره. خالم همین چند سال پیش از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و من سختی هایی که تو خوابگاه کشید رو یادمه. تا اونجا که مجبور شدن براش خونه بخرن و 4 سال از عمرش رو تنهای تنها تو خونه زندگی کنه! 

بعدشم که یکم خودمو خواستم وفق بدم به زندگی خوابگاهی خدا زد پس سرم!

پدرم با 46 سال سن قلبش گرفت و فهمیدیم 2 تا از رگ های قلبش بسته شده ن و عمل کرد! همین 1 ماه قبل! داغون شدم. من خیلیییی به بابام وابستم. در حدی که نمیتونید تصورش کنید. دلم نمیخواس حتی یه لحظه ازش جدا باشم.

تصمیم گرفتم خودخواهی رو بذارم کنار. به حرف اطرافیانم گوش بدم و تو مازندران دانشگاه برم. بعدش که دوره ی اول درسم رو خوندم برای تخصص به هر شهری خواستم برم چون دیگه بزرگ و بالغ شدم. نه دختر 17 ساله!

هدفم شد داروسازی شهر ساری!

کم کم تونستم خانوادم رو موافق با شیمی محض بکنم.

هر روز با اساتید مختلفم که مدال داران و تجربه داران المپیاد بودن صحبت میکردم. بجز یکیشون بقیشون گفتن شیمی محض بخون!

خانوادم رو تا حدی تونستم متقاعد کنم.

اما ته دلم دوس ندارم شیمی محض رو تو مازندران بخونم چون ظاهرا با رتبه ی 75000 هم قبول میشن و بنظرم سطح کسی که شده 75000 خیلی کمه و دوس ندارم اینا همکلاسم باشن :( 

نمیتونم تهران یا شهرای دیگم برم

انقدر خستم که دلم میخواد هیچوقت دانشجو نشم!

هیچوقت!!


نظرات  (۹)

وبلاگ قشنگی داری . اگه دوست داشتی یه سر هم به ما بزن
ما با زیباترین والپیپرها به روزیم
ما بزرگترین فروشگاه اینترنتی نیستیم ، اما سعی میکنیم با انصاف ترین و بهترین باشیم تنها چند روز به افتتاح مانده با تشکر مدیریت www.digidom.ir
استاد عزیزم
درکتون میکنم که دخترید و چقدر براتون سخته
اما تحمل کنید و همون تهران برید.
البته این نظر بنده ی حقیره
موفق هستید همیشه. موفق ترین باشید!
پاسخ:
ممنونم
انقدرم نگید استاد!
دفعه ی بعد بگید من میدونم و شما. یه امتحانی میگیرم ازتون که 0 بشید :d 
۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۱۱ مردی بنام شقایق ...
سلام

در کمال سادگی این شعر بسیار عمیقه
اصلا عجیب نیست این حالت برای شما چون برای خیلیا دیگه هم همینطوره.


این قضیه منو یاد یکی از داستان های رضا امیرخانی انداخت.
تو اون داستان هم یه عارفی  لیست تهیه  کرده بود و هر کی بهتر از خودش میدید توش مینوشت.
آ[رین نفر هم یه پسر پشت کنکوری رو دیده بود که برای رسیدن به هدفش از خواب و خوراکش زده بود و درس میخوند.
اسم اون رو مینویسه تو دفترش و میشماره.
میبینه سی صد و سیزده نفر شدن!!!

خلاصه فرداش از دنیا میره!

+
ان شاالله اسمتون اولین نفر اون پنجاه نفر باشه.
اصلا هم برام عجیب نیست.
ان شاالله بزودی به واقعیت برسه

یاعلی
پاسخ:
ممنونم ازتون....
وای که وقتی میگید اقای رضا امیرخانی چقدر خاطره و جمله میاد جلو چشمم!

۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۱۶ مردی بنام شقایق ...
راستی
شیمی رشته خوبیه ولی صرفا به خد رشته فکر نکنید
آیندش رو هم مد نظر داشته باشید
آینده برنامه ریزی زندگیتون رو

مثلا اگر کسی هستید که میخواید در آینده تو رشتتون کار کنید مطمئنن با رشته شیمی محض به مشکل بر میخورید!

رشته های محض کار براشون کمه تو کشور ما

لذا بین رشته های محض و کاربردی و سایر رشته ها باید بیشتر و عمیقتر فکر و تحقیق کرد.


مثلا کلاس خود ما نصفش خانوم بود تو لیسانس
مهندسی شیمی

خیلیاشون فکر کرده بودن مهندسی شیمی همون شیمیه ولی باکلاس تر!
درحالی که اصلا حدود 9 واحد شیمی داشتیم و یه رشته ی کاملا مردونه با ذهن خلاق و چند بعدی نیاز داشت و خیلی از خانومای کلاس آخرای دوره لیسانس به مشکل خورده بودن که حالا میخوان چیکار کنن!

خلاصه فعلا کنکور رو بدین و رتبه خوب بیارید
بعدش ان شاالله حسابی وقت برای انتخاب رشته هست

راستی فردا پس فردا منم مراقب کنکورم تو دانشگاه خودمون!!
حس خوبیه

یاد خاطرات جوونیای خودم می افتم

یاعلی
پاسخ:
من تحقیق کردم رو رشته ها خیلی
ممنونم از نظرتون
همچین میگید جوونیا حس میکنم شما 70 سالتونه :)
موفق باشید 
۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۳:۳۲ مردی بنام شقایق ...
من در این سن جوانی ز جهان سیر شدم
صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم...


سلام

پیری و جوونی به سن و سال نیس که!

به حوادثیه که آدم پشت سر میذاره
به تجربه هاییه که بدست می آوره
به سختیایی که میکشه



پاسخ:
کاملا صحیح!
شما انسان شریف و باهوشی هستید ولی مغرور هستید
مواظب باشید دفعه بعد خدا محکم تر نزنه ...
یا علی
پاسخ:
مغرور؟؟
بخاطر اینکه گفتم دلم نمیخواد با رتبه ی 75000 همکلاسی باشم؟
نه این رو توهین تلقی نکنید. درسته هنوز رتبه ها نیومد اما سنجشم حدود 200 بود درسته سره کنکور حالم بد شد و رتبم قطعا بالای 1000 میشه اما خب برام سخته همکلاسیم 75000 باشه.
اینو به حساب غرور نذارید
به این حساب بذارید که اگر بخوام یه تحقیقی کنم و رو یه پروژه کار کنم همکلاسیام ممکنه به موضوعات اسون تر علاقه نشون بدن.
اینو میگم چون دختره پسرخاله ی مادرم داره بابلسر شیمی میخونه و صبح تا شب تو مهمونیه و اصلا درس نمیخونه.
مگه الان خدا زده؟؟
اگر ممکنه واضح تر بفرمایید و معرفی کنید....
خوب یکی که نه امکانات داره نه هزارتا چیز دیگه با شمایی که تو بهترین مدرسه با بهترین معلم ها و امکانات درس می خونید برابره؟
خوب اون استعداد هاش شکوفا نمیشه...
دلیل نداره هرکی 7500شد خنگ باشه...
انسان اگه هدفش براش مهم باشه به خاطرش هر سختی رو تحمل می کنه ...امثال شما امروز بیشتر به درد این جامعه می خورید...
پاسخ:
سلام دوباره
باید ذکر کنم من از دوم دبیرستان نه پامو تو مدرسه گذاشتم نه کلاس خصوصی. خدا خودش شاهده. با زبون روزه دروغ نمیگم. تنها جایی که رفتم ازمون قلمچی بوده که حتی تو روستاها هم برگزار میشه.
در ضمن من نگفتم 7500 گفتم 75 هزار ! و من هم نگفتم خنگه. اهداف متفاوته دوست عزیز
مثلا من ممکنه دلم بخواد رو کشف ساختار یه ماده کشف کنم و نیاز به یه همراه داشته باشم. قبول دارید تو دانشگاه بابلسر احتمال اینکه بتونم یه همچین همراهی رو پیدا کنم نسبت به دانشگاه تهران 0 هست؟؟
در ضمن بابلسر رو با شهرای دیگه مقایسه نکنید اینجا خیلیا بخاطره اینکه دریا و خوش گذرونی داره میان این شهر و دانشگاه
تو رو خدا حرفامو به حساب غرور نذارید و.... شما نیستید وضع اینجا رو ببینید.
من از دوم دبیرستان به بعد سالی 2 تا مهمونی هم نرفتم
اما همین دختره پسرخاله ی مادرم سالی 3-4 تا سفر خارجی میره و هر روز تا شب تو مهمونی و گردشه. 
خب طبیعیه اصلا هدف و روحیه هامون برای ادامه ی تحصیل فرق داره
نمیگم اون خنگه. نه! اون هدفش از درس چیزه دیگه ای هست و من هدفم چیز دیگه ای! همین!
شاید اگر اونم به اندازه ی من درس میخوند درسش 10 برابر من بهتر بود!
بازم ببخشید اگر غرور یا بی احترامی از حرفم استنباط شد.
متاسفانه من هم از مشکلی مشابه شما رنج می برم.
دوست دارم ریاضی محض بخونم .
البته مشکلات من شاید n برابر شماست.شما مدال دارید و دختر هستید.من نه تنها مدال ندارم و پسر هستم بلکه کلی مشکلات که شاید حتی دوست ندارم خودم هم دوباره بشنوم.
این مسائلی که در رابطه با خوابگاه و هم کلاس ها می گین به نظرم خیلی مهم نیست.نمی دانم هدف شما از شیمی خوندن چیه اما من دوست دارم با ریاضی خوندن به تکامل برسم.و یک راه حل هم برای این کار انتخاب کردم.لذت بردن از ریاضیات رو هرچند که درش ناموفق هم بشم به لذت بردن از زندگی ترجیح می دهم و خواهم داد.باشد که ملت فکر کنند که من ناموفق خواهم شد!!!!!

پاسخ:
سلام
مدالم کجا بود؟ :d


مشکلات خوابگاه و... شاید برای شما که پسرید مهم نباشه اما باید بگم پارسال یه دوره ی کلاس تو تهران داشتیم. من رفتم خوابگاهش مثل بقیه اما تنها کسی بودم که 2 ساعت بعد مادرم اومد دنبالم و رفتیم هتل!
قبول دارم یکم لوس بازیه اما دست خودم نیس. شاید یکمم مادرم مقصره از بچگی منو زیادی لوس کرد
سلام خانوم محمدی...
منوشاید بشناسید شایدم نشناسید...ولی با تعاریفی ک ازتون شنیدم و شناختی ک خودم روی شما پیدا کردم فهمیدم ک خ دغدغه هامون شبیه همدیگه است البته من حقیر کجا و شما کجا...مسلما ذهن و فکر شما خ بزرگ تر و بلند تر از منه....
منم مث شما ی دختر چادریم ک عاشق چادرمم و همچنین دینم ک هر روز ب خاطر همین مساعل باید کلی متلک بشنوم...
عاشق شیمی ام و المپیاد اما خونوادم ب المپیاد اعتقاد ندارن...
عاشق الهیاتم و فلسفه ولی خونوادم.. .

پاسخ:
سلام فاطمه جتم
یه راهنمایی کن شاید بشناسم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی